ذکر مصیبت خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مکه
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای تا که از مشرق دمیدی، سرخرو چون آفتاب روشنایی از کران تا بیکران آوردهای تا چو نیلوفر زدی در برکۀ خون، دست و پا پای از رفعت به اوج کهکشان آوردهای آب دادی تا گُلِ توحید را از جوی خون در کویرستان بهاری بیخزان آوردهای نام تو شد شهره در آفاق چون آیات نور تا به روی نیزه قرآن بر زبان آوردهای از منا برتـافـتی رو، آمـدی در کـربـلا فدیه با خود کاروان در کاروان آوردهای برد ابراهیم اگر از بهر قربان یک ذبیح تو به مذبح، کودک و پیر و جوان آوردهای در زمان قحطسال عشق و ایثار و خلوص تو حدیث عاشـقی را در میان آوردهای خون پاکت شعله زد بر خرمن بیداد و کفر بهر اهـریمن شهـابی بیامـان آوردهای تـربت پـاک تو بادا غـرقـۀ عطر درود چون گـل آزادگی را ارمـغان آوردهای |